من و دوست جونیم.

نشود فاش کسی آنچه میان من توست.تا اشارات نظر نامه رسان من توست.

من و دوست جونیم.

نشود فاش کسی آنچه میان من توست.تا اشارات نظر نامه رسان من توست.

ماه رمضون

به نام خدا. 

سلام دوس جونیام. 

نماز روزهاتون قبول باشه. خوبید؟ 

با ماه رمضون چی کار میکنید؟ 

من که دارم از پا میفتم.به هیچ کاریم نمیتونم برسم.تا میام پا شم سرم گیج میره .حالت تهوع هم اکثر وقتا دارم.و در نتیجه مجبورم همش بخوابم.نیست خواب و دوست ندارم.از این جهت. 

به قول مادر بزرگم خدا توفیق بده.الانم به شدت گرسنم.نمیدونم چرا اینجوری شدم.قبلا خیلی بهتر بودم خیلی کم پیش میومد گرسنم بشه.روزای عادی که اصلا گرسنم نمیشد. 

کاشکی میگفتند میوه میتونید بخورید.من بدون میوه میمیرم. 

بگذریم.   

از حلیم بادمجون بگم روز اول ماه رمضون یک حلیمی پختم جاتون خالی خیلی خوشمزه شده بود.یکمشو بردم برا مامانم اینا یکمش بردم برا مادر شوهرم.همشون کلی ذوقمو کردند.دوست داشتند. 

 دیشب هم یه کم الویه درست کردم.جات.ن نه خالی خوردم ویه دل دردی پاش کشیده که نگو.  

الانم دارم فکر میکنم چی برا افطار درست کنم که بشه خورد.مثه دیشب نشه چی درست کنم ؟  

اگه کسی چیزی به ذهنش رسید بگه. 

 

چند روزیست دلم برا نگار تنگ شده.نمیدونم چرا این چند وقت جای خالیش به شدت حس میشه. 

 

و بالاخره ما آمدیم.

به نام خدا.

سلام دوس جونیام.خوب هستید؟

چقدر همه اومدند پست جدید گذاشتند.

از این چند وقت بگم .کلی سرمون شلوغ بود.اول که نامزدی و عقد خواهر جونم بود.با اینکه یه مراسم ساده بود ولی تا چند روز سرمون شلوغ بود.ایشالا تا چند ماهه دیگه میخواند یه عروسیه حسابی بگیرند از همین الان باید رفت تو فکر یه لباس خشگل موشگل.

بعدشم مسافرت.جاتون خالی با خوانودم رفتیم شمال .کلار دشت و باز جاتون خالی آب و هوا عالی بود.کلار دشت به خاطر اینکه یه کم دور از دریاست و اطرافش کوه  داره اصلا شرجی نیست ولی یه رودخونه با صفا داره..نزدیک به جنگل و کوهه وقتی که پنجره رو باز میکردیم رو به رومون جنگلا رو میدیدم یه لذت فوق العاده ای  داشت.قبلا میشد تا خوده جنگلا رو پیاده رفت ولی امسال راهشو بسته بودند نمیدونم چرا.نامردا هم، هی دارند ویلا میسازند و درختای به این نازی رو قطع میکنند یکی  نیست بهشون بگه آخه چرا.؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جنگلای عباس آباد هم رفتیم.ولی اطراف خیابون اونقدر آشغال ریخته بودند که اصلا جای نشستن نداشت نمیدونم اونجا شهردار داره یا نه و چرا آدما اینقدر نسبت به جایی که هستند بی مسئولیتند.حیف اون فضا واون جنگلاست.یه عالمه راه رفتیم تا رسیدیم به یه چشمه کوچولو و یه جایی تقریبا تمیز خیلی قشنگ بود اونجا هم بد نبود خوب بود.

داشت یادم میرفت نمک آبرود هم رفتیم من که تاحالا تله کابین سوار نشده بودم اونجا سوار شدم.خیلی خوب بود از بالا تمام مناظر اطرافش و میشد دید.حداقال از اون بالا اون همه آشغال و کثیفی مشخص نبود.

از دریا بگم.دریا خوب بود سلام داشت خدمتتون.

روز اولی که رفتیم کنار آب دریا آروم بود جاتون خالی کلی شنا کردیم.البته من بیشتر ماهی گرفتم از ماهی کوچولو ها هست میان کنار آب .همیشه ماهگیری به سبک خودمو دوست داشتم .یه طوری بگیرم دستم و دنبال ماهیا بکنم.وقتی که موج کوچولو میومد ماهیا هم باش میودند نزدیکتر و با طوری به دنبالشون.خیلی کیف داشت جاتون خالی بود .میدونید چنتا ماهی گرفتم.22تا ماهی گرفتم.فقط حیف که کوچولو بودند  و الی حتما میشد باهاشون یه غذای خوشمزه پخت.

روز دوم که رفتیم کنار آب دریا خیلی خشمگین بود نمیشد رفت شنا نمیشد ماهی گرفت .موج هاش خیلی بزرگ بود.ما هم رفتیم بلال گرفتیم و اومدیم کنار دریا یه آتیش حسابی درست کردیم و یه بلال خوشمزه خوردیم.من دریا رو در هر دو صورت دوس دارم چه آروم باشه چه طوفانی،هر دوتاش قشنگیه خودشو داره.

مسافرت خوبی بود .خوش گذشت.فقط تو راه برگشت تو جاده چالوس تو یکی از تونل هاش که یکمم طولانی بود ماشین داداشم یه دفعه خاموش شد که نزدیک بود از ترس سکته کنیم نه میشد نگه داشت که ببینیم چی شد و نه بیرون از تونل خط میداد که زنگ بزنیم ببینیم یه دفعه چی شد.ولی خدا رو شکر بعد چند دقیقه اومدند بیرون از تونل .داداشم میگفت که چیزیش نبوده یه دفعه خاموش کرده وبعد از چنتا استارت زدن دوباره روشن شده بود.

خوش گذشت.خوب بود.

 بعدشم که خانواده شوهرم از سوریه اومدند.تا چهار پنج روز هم اونجا بودیم.الانم که دوسه روز خونه ایم و من حسابی حوصلم سر رفته بعد این همه شلوغی الان هیچی به هیچی.

از تولدم بگم.آرامیس جونم یادش بود که تولدمه برام یه دسته گله خیلی خشگل خرید وکادو هم یه روسری خیلی ناز.که کلی هم بهم میاد.

چقدر نوشتما.تلافیه این چند وقت.

تولد

به نام خدا. 

سلام به همه دوس جونیام. 

میدونید فردا چه روزی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

تولد منه.یعنی ارامیس یادش هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

من اومدم

سلام  

خوب هستید؟ 

من از مشهد اومد.جای همتون خالی.واقعا خوب بود.ایشالا قسمت همتون بشه برین. 

کلی باهاش حرف زدم کلی باهاش درد دل کردم.کلی گریه کردم خالی شدم. 

تازشم غذای امام رضا رو هم خوردیم جای همتون خالی بود. 

به من که چسبید.حیف که نتونستم تا آخرش بخورم.  

سفر به جایی بود  آخه خیلی حوصلم سر رفته بود.دلم یه مسافرت توپ میخواست که اونم قسمتمون شد.دو تا همسفر خوب هم همراهیمون کردند. 

مشهد.

سلام دوس جونیام. 

خوبید؟ 

 میلاد دخت نبی اکرم حضرت فاطمه زهرا (س ) به همه مسلمونای جهان تبریک میگم. 

چقدر خوشحالم. اگه گفتین چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

میخوام برم مشهد دلم یک ذره شده بود.دیروز شوهر جون اومد بهم گفت برا روز زن میخوام ببرمت مشهد من و میگی بیست کیلو ذوق کردم. 

واقعا سوپرایزشدم.

البته دوشنبه میریم.ولی همینکه به یادم بوده و براش مهم بود واقعا برام ارزش داره.تازه مشهد .واقعا خوشحالم کرد. 

مرسی دوس جونممممممممممممممممم

محلات.

به نام خدا  

سلام به همه دوس جونیا. 

خوب هستید؟این چند وقته من نبودم چه خبرا ؟  

نمیدونم چرا حالو حوصله نوشتن ندارم بیشتر دوست دارم برم بقیه وبلاگا وبخونم. 

جمعه جاتون خالی رفته بودیم محلات  خوش گذشت.تا حالا تنهایی مسافرت نرفته بودیم من آرامیس جون.آب گرمش خیلی کیف داد من که اول میترسیدم برم تو آب آخه خیلی داغ بود ولی با کلی خواهش یه کم یه کم رفتم تو آب اولش سوختم ولی بعدش دیگه نمیخواستم  بیام بیرون .بعدشم رفتیم گلخونه هاش.من که عاشق گل گیاهم کلی ذوق کردم چنتایی هم عکس گرفتیم تو پست بعدی براتون میزارم ببینیش. 

سه تا گلدون گل رز خریدیم.میگفت رز هلندیه خدائیش رنگاش خیلی محشر.دوتاشو برا مامان جونم بردم یکیشم برا خودم نگه داشتم. 

عصر جمعه هم برگشتیم خونه. 

الانم حوصلم سر رفته دلم بد جور پارک باغ این جور جاها رو میخواد.چرا من عاشق طبیعتم؟کسی نمیدونه چرا؟ 

الان که فکر میکنم دلم مسافرت هم میخواد.کاش جور بشه تابستون با خوانوادم بریم شمال اخه اونا هر سال میرند .ما هم میریم البته امیدوارم. 

 

واسه امروز بسه راسی تا یک ماه دیگه جشن عقد یکی از دوستام .وقتی که فهمیدم نامزد کرد کلی خوشحال شدم آخه خیلی ایرادی بود بالاخره خدا رو شکر یکی پیدا شد که عاشقش بشه و نتونه بهش گیر بده.امیدوارم که خوشبخت بشه. 

دیشب

به نام خدا

سلام دوس جونیا.

حالتون خوب هست؟

میخوام از دیشب بگم که چقدر قاطی پاتی بودم. به راستی یادآوریه بعضی خاطرات چقدر آدم و ناراحت میکنه.

فک کن از شدت عصبانیت نمیدونی چی کار بکنی و داری تمام سعیتو میکنی که کسی متوجه عصبانیتت نشه.تو همین حین که داری به خودت میگی اروم چیزی نیست یهوکی یه چیزی میبینی که یه خاطره بد میاد جلو چشمت و دیگه نتونی خودتو کنترل کنی و بازهم مجبوری که کنترل بشی تا اطرافیات نفهمند که از زور عصبانیت نمیتونی حرف بزنی وهم از شدت  ناراحتی  الانست که دیگه اشکت در بیاد .این لحظه چقدر سخته.واسه من دیشب این اتفاق افتاد نمیدونستم چی کار کنم  فقط تمام زورمو زدم که اشکم در نیاد.همین.بعدشم سرد درد و بهانه کردم.

چقدر دیشب غصم شد یه ارزویی که همیشه داشتم و فکر میکردم وقتش که برسه به بهترین شکل ممکن اتفاق میفته به بدترین شکل صورت گرفت.هر وقت که یادم بهش میفته یا یه چیزی میبینم که یادم بهش میفته واقعا ناراحت میشم. تازه میدونی چی از همه بیشتر حرصم و در آورده رفته برام گل خریده آورده گذاشته تو گلدون  یک کلمه که این گلا برا تو نگفته.منم لج کردم اصلا انگار که نه انگار گل خریده.خدائیش خیلی سخت بود که ذوق نکنم اخه خیلی خشگل بود ولی موفق شدم.دست به گلا نزدم،تا رفته خوابیده مطمئن شدم خوابه رفتم یه عالمه ذوق کردم بعد گذاشتمشون بیرون که زود پژمرده نشند.میدونم که میخواسته این طوری خوشحالم کنه چون اونم میدونه چقدر گل دوست دارم ولی چیزی که بیشتر خوشحالم میکرد این بود که بیاد باهام حرف بزنه.بعد که دلخوریا تموم میشد میرفتیم باهم دیگه گل میخریدیم. چه میشه کرد زندگی هم خوشی داره هو ناراحتی.شاید اگه این دلخوریا و ناراحتیا نبود قدر اون لحظه های ناب و نداشتیم. 

چقدر دلم میخواد قشنگ حرف بزنم از جمله های قلمبه سلمبه استفاده کنم اما هیچ وقت این استعداد و نداشتم. خیلی بدددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددده  

فعلا برم ببینم علت اینکه نمیتونم از کلمه های قلمبه سلمبه استفاده کنم از چیه.

تا بعد.